سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سحر

باز وردِ سحرم نامِ دلآرای تو بود

زینتِ خلوتِ دل نورِ تولایِ تو بود

 

چشم هر سو که نظر کرد تو آنجا بودی

دین و دل در گرو دیده شهلایِ تو بود

 

بید از وجد برقص آمده گل می خندید

 حسرتِ سروِ سهی قامتِ رعنایِ تو بود

 

غنچه از شرم نقابی برخ انداخته بود

بلبلِ سوخته دل غرقِ تماشایِ تو بود

 

لاله آماده که جان بر کفِ اخلاص نهد

چشمِ نرگس نگرانِ گلِ سیمایِ تو بود

 

شمع گریان که دمِ وصلِ نگار آخر شد

ماهِ تابان همه شب زائرِ شیدایِ تو بود

 

آه ، پروانه چه بیهوده تقلا می کرد

همه جا بودی و آن گمشده جویایِ تو بود

 

رونقِ هستی و سرمایه هر ساقیِ مست

جرعه ای باده که از ساغرِ مینایِ تو بود

 

زتمنّایِ تو محبوب نیاسود دمی

که کویرِ دلِ او تشنه دریایِ تو بود